رمان آنلاین



مروری کلی بر مراکز تجاری و پاساژهای بانه

مراکز خرید در شهرستان بانه ( baneh ) بسیار زیادند که هر کدام مملو از مغازه ها و اجناس متفاوت هستند. برخی از این پاساژها مختص به محصولی خاص هستند، مثلا فقط لوازم خانگی ، فقط موبابل ، فقط پارچه هستند و برخی نیز همه ی اجناس و کالا را با هم دارند که شما با حضور در این اماکن می توانید همه ی کالاها های مورد نیازتان را خریداری نمایید. تعداد پاساژهای بانه حدود 150 عدد هستند که شما می توانید با حضور در آنها به خرید تلویزیون و خرید انواع لوازم خانگی با قیمت مناسب بپردازید.

خرید کالای اصلی از مراکز تجاری شهر بانه
خرید از بانه را از این پس و با دانستن این اطلاعات با خیال راحت تری انجام دهید!. در شهرستان بانه حدود 90 درصد مغازه دارها با دریافت مجوز کسب فعالیت می کنند که از این تعداد بیش از 80 درصدشان مالیات را به صورت کامل پرداخت خواهند کرد. واحد های تجاری و مراکز خرید نیز مالیات و عوارض شهرداری را بر طبق مبلغ مقرر شده می پردازند. امنیت در سطح شهر بانه به صورت کامل برقرار است و شما می توانید به راحتی از جاده های این شهرستان عبور کنید و به بانه برسید. البته این امنیت بالا در سطح شهرستان بانه نیز به صورت کامل برقرار است تا حدی که بسیاری از مسافران این شهر، شب را تا صبح در چادر سپری می کنند بدون اینکه هیچ مشکلی از لحاظ امنیت ایجاد گردد. البته امکان فراونی برای اسکان مسافران شهر بانه در نظر گرفته شده است که شما می توانید هر یک از آنها را برای ست انتخاب نمایید. در این شهر فروشگاه های اینترنتی فراوانی نیز مشغول فعالیت اند که شما بدون نیاز به سفر هم می توانید از طریق آنها نسبت به خرید کالا با کیفیت اقدام نمایید. برای نمونه فروشگاه اینترنتی میهن کالا یکی از موارد موجود است که کالای اصل و با کیفیت عالی را در اختیارتان قرار می دهد، قیمت این کالاها در کنار کیفیت عالی بسیار مناسب می باشد.

کالای با کیفیت و ارزان را از بانه بخرید!

این سوال مطرح می شود که دلیل ارزان بودن کالا در شهر بانه چیست؟ بیساری دلیل این امر را چینی و نا اصل بودن کالاهای موجود می دانند. اما این مطلب به راحتی رد می شود زیرا شما در این شهر تجاری با برندهای مطرحی همچون ال جی ، سامسونگ، بوش ، هیتاچی ، سونی ، فیلیپس ، توشیبا ، گری ، جنرال ، اجنرال و … موجه می شوید و کالاهایی تولید شده در کشورهای ترکیه ، مای ، ژاپن ، آلمان ، کره ، چین و … در این مراکز تجاری یافت می شوند. در این شهرستان و برای بسیاری از کالاها حق گمرک پرداخت نمی شود و در کنار آن مغازه دار های بانه ای نیز قیمت مناسبی را بر روی کالاهایشان قرار می دهد و میزان دریافت سود حاصله را به حدی کاهش می دهند که هم خودشان و هم مشتریان از قیمت لوازم خانگی و سایر اجناس راضی باشند؛ این امر به کمی در سایر شهرهای مرزی به چشم می خورد. البته این اخطار را هم در نظر داشته باشید که هنگام خرید توجه و دقت بالاتری به خرج دهید تا مثل موارد معدود دیده شده در این منطقه کالای بدل را به جای کالای اصلی خریداری نکنید؛ نکته مهم دیگر در هنگام خرید اصل بودن برخی از کالاها ساخت چین است که کیفیت بالای این محصولات برای بسیاری از افراد و مشتریان ثابت شده است. اگر در زمینه ی اصل بودن کالا تخصص ندارید خرید لوازم خانگی با کیفیت را به فروشگاه اینترنتی میهن کالا بسپارید، این فروشگاه اینترنتی با تضمین اصالت کالا، محصول مورد نظرتان را درب منزل به شما تحویل خواهد داد و دریافت وجه نیز درب منزل صورت خواهد پذیرفت.

مجتمع تجاری بانه

کالاهایی که می توان از بانه خرید کرد

خرید از بانه برای بسیاری از افراد تجربه ی دلنشینی است که می خواهند این تجربه را برای چندین بار تکرار نمایند. خرید کولر گازی و همچنین خرید تلویزیون از این شهر بیشترین آوازه را نسبت به سایر اجناس از این شهر دارد. البته خرید سینما خانگی ، ساندبار ، یخچال فریزر ، یخچال ساید بای ساید، ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی ، جارو برقی ، بخار شوی ، انواع لوازم پخت و پز ، ظروف و قابلمه ، انواع پوشاک ، کفش و مجموعه ای بیکران از خواسته هایتان در این شهر امکان پذیر است. تمامی این اجناس با کیفیت بالا و اصلی موجودند و با کمی گردش در میان مجتمع های تجاری شهرستان بانه امکان پذیر است. البته اکثر مدل ها در فروشگاه اینترنتی میهن کالا نیز موجودند که قیمت مناسب و پایین را دارند و شما می توانید با اطمینان بیشتر و تضمین 100% اصالت این کالا ها را خریداری نمایید. شهر بانه کالا های متنوع و رنگارنگی دارد که به ور حتم با کمی جستجو می توانید به همه ی خواسته هایتان برسید و در کنار لذت از تفریح و سفر، لذت خرید را نیز تجربه نمایید.

شهر بانه از دید آمار و ارقام

شهر تجاری بانه را اکثر افراد می شناسند، ایرانیان فراوانی به این گوهر موجود در غرب کشور آمده اند و از طبیعت زیبا و بکر آن دیدن کرده اند. حتی افرادی از سایر نقاط جهان با این شهر کوچک آشنایی دارند و شهر بانه را به عنوان شهر تجاری می شناسند. برای ورود به این شهر لازم است از جاده های کوهستانی گذر کنید که هر متر از آن پر از زیبایی و جذابیت وصف ناپذیر است. این شهر که در موقعیت جغرافیایی در45 درجه و53 دقیقه طول شرقی و 35 درجه و 59 دقیقه عرض شمالی و در ارتفاع 1540 متر ارتفاع از سطح دریا قرار دارد، دارای مساحتی معادل 1453.9 کیلومتر می باشد. این مساحت و اطلاعات عددی مربوط به سال 1375 هستند. راه های ارتباطی که به شهرستان بانه ختم می شوند به دلیل مرزی بودن این شهر به نسبت سایر شهرها کمتراند، اما تمامی آنها جذابیت ها و زیبایی های خاص خودشان را دارند؛ البته توصیه می شود به دلیل کوهستانی بودن منطقه رانندگی را با احتیاط بیشتری انجام دهید. جاده ی بانه – سقز به مسافت 60 کیلومتر می باشد. جاده ی بانه سردشت دارای مسافت 60 کیلومتر است و با طی مسافت 160 کیلومتر از مریوان به بانه خواهید رسید. منطقه ی جنوبی و غربی شهرستان بانه مرز این شهرستان با کشور عراق می باشد. فاصله ی مرکز این شهرتان با مرکز استان کردستان 270 کیلومتر است.

بانه، شهری بر فراز کوه ها

شهرستان بانه

پس از رسیدن به شهر کوهستانی و تجاری بانه با خلق صحنه هایی زیبا از کوه ها مواجه خواهید شد کوه هایی سر به فلک کشیده که سرشار از درخت اند و سرسبزی را به این کوه ها بخشیده اند و این شهر را در آغوش خود گرفته اند. معروف ترین کوه شهرستان بانه ، کوه آربباست که دارای ارتفاعی معادل 2220 متر از سطح دریا می باشد، این کوه که جلوه ی خاصی به بانه بخشیده است در قسمت جنوبی این شهرستان واقع شده است. کوه های بابوس، دوزین، گاکر، سورکیو، کوته رش، حوتاش ، دشته تال، سبدلو ، رشه قلات و … از دیگر ارتفاعات این منطقه اند که از 2380 تا 229 متر از سطح دریا ارتفاع دارند. آب های روان و طبیعی بانه
رودخانه هایی که در شهرستان بانه قرار گرفته اند این منطقه را به شهرستانی با میزان آب مناسب تبدیل کرده اند. این رودخانه ها بانه را در محاصره ی خود گرفته اند و به بانه سرسبزی بخشیده اند. پر آب ترین و معروف ترین رودخانه های این منطقه شامل رودخانه ی بلوار سلیمان بگ، بوین، رودخانه ی داخل شهر، رودخانه نمشیر، رودخانه ی شوی ، تاژه بان، چومان، نیروان و … می باشند. این رودخانه ها سبب شده اند شهر تجاری بانه به شهر سرسبز و زیبا و با طبیعتی عالی تبدیل کرده است.

صنایع دستی و زیبایی آنها

با این لباس های محلی شهرستان بانه، افراد خوش تیپ تر خواهند شد. شال رانک و چوغه » که از هنرهای دستی خاص آرمرده است با مرغوب ترین و زیباترین حالتش در این شهرستان تولید می شود. کلاش گیوه » نیز در کنار شال تناسب دارد و مخصوص کفش مردان است. البته صنعت تفنگ سازی نیز قبل از جنگ جهانی اول در شهرستان بانه (fhki) رواج داشته است که پیشرفت ایی نیز در این زمینه داشته اند.

دیدنی های شهر تجاری تفریحی بانه

شهر تجاری بانه بیش از یک شهر تجاری است و شما می توانید با حضور در این شهرستان، از طبیعت زیبای این منطقه و آثار قدیمی آن دیدن نمایید. طبیعت زیبای این شهرستان از جاده ی منتهی به آن شروع می شود و در سطح شهر و اطراف آن نیز ادامه می یابد. مکان های تفریحی موجود در شهر تجاری بانه بسیار زیادند، مکان های پرورش ماهی و کباب ماهی تعداد زیادی را به خود اختصاص داده اند که شما می توانید یکی از این اماکن را انتخاب نمایید. روستاهای نجنه، مجسه، سونج و … برترین کباب ماهی ها را دارند. پارک های دکانان و پیرمرااد که در ارتفاعات شهر بانه واقع شده اند علاوه بر ایجاد سرگرمی برایتان، این شهر را زیر پایتان می گذارند و زیبایی های بخش داخلی شهر را در مقابل چشمانتان خواهند گذاشت؛ این پارک ها در جوار کوه آرببا و در دامنه ی این کوه مرتفع قرار گرفته اند. اگر از طریق راه شهر سقز به بانه بیایید ، 10 کیلومتر مانده به ورودی شهر سد بانه را می بینید که اندازه ای نسبتاً بزرگ دارد و برای چند لحظه ای توقف در کنار آن و دیدن این منظره ی طبیعی خالی از لطف نخواهد بود. صحبت از بانه و بررسی این شهر زیبا و تجاری به این مطلب کوتاه ختم نمی شود، اما می توان این نتیجه را گرفت که خرید از bane و سفر به این شهر پر جاذبه خاطرات فراوان و دلچسبی را برایتان رقم خواهد زد که مرور هر کدام از آنها حالتان را خوش خواهد کرد و انرژی بالایی به شما منتقل می کند.

بانه در GOOGLE MAP


در سیستم های جدید شرکت سامسونگ امکانات خوبی ارائه شده است که از جمله می توان به تماشای فیلم و عکس های درون سیستم کامپیوتر بر روی تلویزیون سامسونگ بصورت بی سیم اشاره کرد. همچنین استفاده از دستیار صوتی در تلویزیون های مدل جدید سامسونگ 2019 محقق شده است. قبل از سامسونگ، اپل موفق به رونمایی از ویژگی Airpaly ( تماشای محتوای کامپیوتر برروی تلویزیون ) شده بود. هر چند سامسونگ در نظر دارد تا سیستمهای قوی تر را ارائه دهد.

 

 

با توجه به اینکه تا به امروز برای اینکه بتوانید سرویس های اپل را بر روی تلویزیون هایتان پیاده کنید، مجبور به خرید تلویزیون اپل بودید اما سامسونگ اعلام کرده است که در تلویزیون های ارائه شده در سال 2019 سرویس آیتونز موویز، آیتونز تی وی و همچنین ایرپلی 2 قرار داده شده است.

در واقع سامسونگ اعلام کرده است که از این پس کاربران می توانند از راه دور به محتوای کامپیوتر خود دسترسی داشته باشند و آن را مدیریت کنند. کاربران تلویزیون های سامسونگ می توانند با وصل یک کیبرد به تلویزیون، کامپیوتر خود را بر روی صفحه نمایشی بزرگ مشاهده و لذت ببرند.

این قابلیت که ریموت اکسس نام دارد با همکاری VMWare و سامسونگ برقرار شده است. جالب توجه خواهد بود که بدانید برای استفاده از این امکان نیازی به داشتن هیچ کابلی نخواهید داشت. همچنین یکی از مدیران ارشد تیم سامسونگ عنوان کرده است که این همکاری برای بهتر کردن رابطه با ریموت اکسس در آینده نیز ادامه دار خواهد بود.

با توجه به اینکه سیستم های تلویزیونی سامسونگ در حال حاضر از دستیار صوتی بیکسبی بهره می برد و کاربران را راضی نکرده است؛ گفتنی است که مدیران سامسونگ در سال 2019 به تلویزیون هایشان امکان گوگل اسیستنت اضافه خواهند کرد. ضمن اینکه از قابلیت هایی که در سال 2019 بر روی تلویزیون های سامسونگ اضافه خواهد شد، تنظیم صدای خروجی متناسب با محیط پیرامون خواهد بود.

خرید از بانه را هم اکنون از فروشگاه اینترنتی میهن کالا تجربه کنید و کالا مد نظر خود را به راحتی و با پایین ترین قیمت ممکن تهیه نمایید، برندها و مدل های مختلف را با هم مقایسه کرده و نهایتا کالای مد نظر خود را با خرید از بانه ، درب منزل خود تحویل بگیرید.


با توجه به پیشرفت های عصر جدید و دگرگونی هایی که در ابعاد مختلف زندگی نوع بشر رخ داده است ، بی شک امروزه دیگر اهمیت تبلیغات بر همگان روشن است. از این رو افراد در هر شغل و صنفی همواره در تلاشند تا با پرداختن به این مهم ، به کسب و کار خود رونق داده و آن را بهبود بخشند.

تابلوسازی

تابلویی که برای سردرب فروشگاه یا شرکت شما تهیه و نصب میشود ،شناسنامه کاری شما به حساب می آید. باید حداکثر دقت لازم را داشته باشید که مناسب و هماهنگ با لوگو و نام تجاری و صنف مربوطه شما باشد. تابلو های تبلیغاتی به طور کل شامل تابلوهای حروف برجسته، تابلو لایت باکس،تابلو نئون پلاستیک ،تابلو چلنیوم ،تابلو کامپوزیت ، تابلوساین،حروف برنجی ،حروف برجسته پلاستیکی حروف استیل ،تابلو دیجیتال،حروف فی ،تابلو پلکسی   وتابلو فلکسی فیس می باشد.

تابلوسازی

اولین مورد برای داشتن یک تابلو مناسب و زیبا لازم است تابلو متناسب  با نوع حرفه و شغل ،چهارچوبی تعریف شده داشته باشد . از یک موسسه تبلیغاتی ویا یک تابلو ساز در این زمینه راهنمایی بخواهید .در تابلو های محیطی از متنی مختصر و مفید ،کارا و پر اهمیت استفاده کنید .باید دقت داشته باشید موقیعت مکانی مغازه شما رابطه مستقیم با انتخاب متن و تصاویری دارد که در تابلو به کار رفته است.

دومین مورد انتخاب رنگ متناسب و جذاب برای جلب مشتریان است،کمک گرفتن از بهترین رنگ و روانشناسی رنگ ها تاثیر بسیار زیادی در تبلیغات محیطی را دارد ،که میتواند ذهن هر رهگذری را به خوبی درگیر کند ،همیشه به ترکیب رنگ های هم خانواده  دقت کنید. البته بعضی اوقات تابلو ساز نسبت به موقیعت از رنگ های متضاد استفاده می کند که در زمینه علم رنگ مبحثی جدا را دارد. در این زمینه از طراحان با تجربه و تحصیل کرده در زمینه گرافیک م بگیرید. می توانید با استفاده از یک طراح حرفه ای ترکیبی از رنگ های سرد و گرم را ایجاد کنید که باعث نتیجه مطلوب در نتیجه کار تابلوسازی خواهد شد.

سومین مورد  استفاده از نور پردازی و افکت های نوری مناسب  با تابلوسازی که در انواع مختلفی ارائه می شود، است. تابلو های چلنیوم و لایت باکس همانند تابلو های فلکسی فیس از نور پردازی زیباتری بهره میبرند .این تابلو ها که از منبع تغذیه برای تامین روشنایی استفاده می کنند ،دوام بیشتری به بقیه تابلو ها در نور پردازی دارند و زیبایی آنها به مراتب بیشتر از بقیه تابلوها می باشد.

چهارمین مورد حجم دادن به تابلو ها می باشد.  امروزه با پیشرفت صنعت چاپ و صنعت چاپ سه بعدی و ورود آن به صنعت تابلو سازی شاهد ایده های جدید ی در این زمینه می باشیم. تابلو چلنیوم و پلاستیک و انواع ف نیز با استفاده از دستگاههای پیشرفته و دست هنرمند تابلوساز وارد عرصه جدیدی از زمینه حجیم سازی شده است .

برای سفارش و کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت گروه تابلوسازی الماس مراجعه نمایید.

شماره تماس ۰۹۱۴۴۱۱۸۳۳۰


نگاهش طوری بود که از چشم هام می گذشت و رسوخ می کرد تو تک تک سلول های بدنم.
یهو وسط لرز کردن، آتیش گرفتم.
لب هاش بلاتکلیف از هم فاصله گرفتند و تا خواستند کلمه ای تحویلم بدند، از ورای شونه اش نیما و نسترن رو دیدم که با دو به سمت ساختمون می اومدند.
لب هاش رو بست و نگاهم رو دنبال کرد و برگشت!
نیما و نسترن از کنارمون گذشتند و متوجهمون نشدند. صورت پناهی مجددا چرخید به سمتم و من چرخیدم سمت ساختمون و با قدم هایی تند، به سمت اعضای خانواده ام حرکت کردم.
وقتی بهشون رسیدم که داشتند مشخصات نیکی رو به پذیرش اورژانس می دادند اما با صدای من متوقف شدند و به سمتم برگشتند.
نسترن با دیدنم وا رفت و پرسید:
-نیکی کجاست؟
و با نیما خیره شدند به لب هام، اعصاب اذیت کردن یا جواب ندادن نداشتم، کوتاه گفتم:
-خوبه!
نسترن بازوم رو گرفت:
-به هوشه؟ چرا تو‌نگفتی کجا می ری؟ چرا گوشیت رو برنداشتی!
باز شروع کرده بود به چرت و پرت گفتن!
عصبی شدم:
-من حال خودمم نمی فهمیدم، چی داری می گی؟
نیما مداخله کرد:
-بخاطر خدا بگید چی شده؟
چشم از نسترن گرفتم و گفتم:
-بینیش شکسته و لب هاش از چند جا شکاف خورده. آسیب مغزی نداشته اما صورتش داغون شده!
و با جمله ی آخرم دوباره چرخیدم سمت نسترن و عصبی گفتم:
-الان می خوام برم ببینمش اما بعدش کامل برام توضیح بده که چه بلایی سرش آوردین!
نگاهش مضطرب شد و تا خواست جوابی بده، نیما دوباره میون صحبتمون نشست:
-الان کجاست؟ می تونیم ببینیمش؟
شروع به حرکت کردم و گفتم:
-این پسره می گفت…
و با همین جمله ی خودم یاد پناهی افتادم و ناخواسته دور و اطرافم رو نگاه کردم اما نبود!

راه آهن”

با صدای در از جا پریدم و هر چقدر تلاش کردم نتونستم مانع خودم بشم و نرم سمت حیاط!
اینجا بر خلاف اون بالا ها هوا آفتابی بود و حیاط هیچ اثری از بارون به خودش ندیده بود.
پرده ی مقابل در که کنار رفت، امیرحسین رو دیدم و بالاخره قلب پر جنب و جوشم با دیدنش، آروم نشست سر جاش!
چشم هاش خسته و بی حال بودند و می گفتند حال صاحبشون خوب نیست! من یه عمر با این چشم ها بزرگ شده بودم و هر حالتشون رو می شناختم!
نگاهش که بهم افتاد، با مکث گفت:
-سلام… کی رسیدی؟
دلم ضعف می رفت برای تک تک اجزای صورتش، برای موهاش، حتی برای حالت ایستادنش و سخت بود که این ضعف رفتن روی لحنم تاثیری نگذاره:
-سلام! یه ساعتی می شه… خوبی تو؟ خیلی خسته به نظر می رسی.
لبِ حوضی که وسط حیاط بود نشست و گفت:
-روز عجیبی داشتم امروز!
به پاهام جرات دادم و نزدیک تر رفتم.
آستین هاش رو تا کرد و چشمم خورد به چسبی که روی دستش بود. پرسیدم:
-دکتر رفته بودی؟
از جاش بلند شد و پرسید:
-امید اومده؟
من چی پرسیده بودم و اون چه جوابی داده بود. متعجب گفتم:
-آره. خیلی وقته.
مقابل رو شویی ایستاد، چسبی که رو دستش بود رو کند و پرسید:
-ناهار داریم؟ خیلی گشنمه.
زود گفتم:
-آره… الان حاضر می کنم برات.
آب رو باز کرد و گفت:
-نماز نخوندم هنوز. تا می خونم گرم کن غذا رو بی زحمت.
تنهاش گذاشتم و رفتم سمت آشپزخونه. زیر قابلمه ی برنج و خورش رو روشن کردم و سفره رو پهن کردم کف آشپز خونه.
غذا ها که گرم شدند و سفره رو که چیدم رسید! با ورودش خیره شد به بشقابی که مقابل خودم بود و پرسید:
-مگه نخوردی ناهار؟
نگفتم از گلوم پایین نرفت! گفتم:
-میل نداشتم، الان که گرم کردم گفتم خودمم بخورم.

ریحونی برداشت و در حالی که می بردش سمت دهانش گفت:
-خوب…
با چیزی که دیدم از جام پریدم و دستم رو مقابل دهانم گذاشتم و جیغ کشیدم!
قاشق از دستش افتاد و با تعجب نگاهم کرد.
چسبیدم به اجاق گاز و با وحشت گفتم:
-پشت سرته امیر… پشت سرته!
با وحشت از جاش بلند شد و در حالی که می چرخید گفت:
-یاعلی… چی پشت سرمه!
داشتم به گریه می افتادم وقتی گفتم:
-مارمولک!
از اون حالت دفاعی ای که به خودش گرفته بود بیرون اومد و عصبی گفت:
-لا اله الا الله! چته تو آخه؟ کوش؟
با انگشت لرزون نشونش دادم و گفتم:
-تو رو خدا بکشش. می آد الان این طرف.
چشم هاش طوری بودند که انگار ترجیح می داد من رو بکشه!
رد انگشتم رو دنبال کرد و با دیدن چیزی که نشونش می دادم گفت:
– بده من دمپاییت رو!
به دمپایی های صورتی خوشگلم نگاه کردم و گفتم:
-نه! دمپایی من رو‌نزن بهش!
کلافه نگاهم کرد و تا حرکت کرد، مارمولک کریه جنبید و از آشپزخونه بیرون رفت. با بغض گفتم:
-نره تو اتاقم!
و تا نرفت دنبالش و صدای تق رو نشنیدم، دلم آروم نگرفت!
به آشپزخونه که برگشت حالم انقدری بد بود که نمی تونستم غذا بخورم. تا سر حد مرگ می ترسیدم از این موجود و بهتر بود بگم خونه ی قدیممون خونه ی مارمولک ها و بقیه ی جونور ها بود تا خونه ی ما!
بشقابم رو از روی سفره برداشتم و صدای متعجب امیرحسین رو شنیدم:
-نمی خوری مگه؟
سرم رو به نشونه ی نه بالا انداختم.
کلافه گفت:
-ای بابا! کشتمش که!
چیزی نگفتم و تا خواستم بشقاب رو برگردونم به کابینت، دستش رو بشقاب نشست و کشیدش و با اون لحنی که خیلی کم ازش می شنیدم گفت:
-می دم همه جا رو سمپاشی کنن لوس خانم! خوبه؟
دلخور گفتم:
-لوس نیستم. دست خودم نیست، می ترسم.
بشقاب رو به سفره برگردوند:
-باشه… ترسو خانم!
خنده ام گرفت که گفت:
-زشت خانم!
از ته دل خندیدم و گفتم:
-زشت خودتی!
با اعتماد به نفس گفت:
-حاضر بودی یه دست نداشتی اما شبیه به من بودی؟
بلند بلند خندیدم. می دونستم داره باهام شوخی می کنه تا از این حال و هوا بیرون بیام اما ته دلم یه نگرانی بود، نکنه از نظرش زشت بودم

‎مقابل آینه ایستاده بودم و دقیقه ها بود که داشتم به خودم نگاه می کردم.
‎از دیروز ظهر که اون بحث پیش اومده بود تا همین حالا ذهنم درگیر بود و تمام زمانی که تو خونه داشتم رو مقابل آینه به تماشای خودم می گذروندم!
‎باید اغراق می کردم که امیر حسین خیلی از من قشنگ تر بود؛ بهتر بود بگم من اصلا قشنگ نبودم!
‎چشم های قهوه ای معمولی من کجا و چشم های خاص امیر حسین کجا؟!
‎انگشت کشیدم روی پوست سفید صورتم و دلم یکی از اون پوست های برنزه و خوشرنگ همکلاسیام رو خواست!
‎موهام نه بودن نه حالت دار. رنگ خاصی هم نداشتند و خرمایی تیره بودند.
‎انگشت کشیدم روی ابروهایی که تا به حال یک بار هم اصلاح نشده بودند.
‎شاید اگر می سپردمشون دست یه آرایشگر ماهر ، می تونست یکم خوش حالتشون کنه!
‎صورت ظریفم رو با انگشت هام قاب گرفتم و اینبار با اعتماد به نفس خیره شدم به لب هام، از این یکی دیگه نمی شد ایرادی در بیارم! یکم زیادی بزرگ بودند اما انقدر خوشحالت و به قول همکلاسیم جذاب بودند که همه تو دیدار اول نا خواسته به لب هام نگاه می کردند.
‎دل کندم از آینه و جزوه ی درسیم رو باز کردم و شروع کردم به درس خوندن، اما حواسم متمرکز نمی شد. دلم یه رفتار مطمئن کننده از امیر حسین می خواست؛ یه حرکتی که مطمئنم می کرد اون هم دوستم داره. حتی اگه یک دهم حسی که من بهش داشتم رو بهم داشت بس بود! اون وقت می توانستم هر چقدر که بخواد و لازم باشه صبر کنم!فقط …فقط اگر می دونستم آینده ی این عشقی که بهش دارم فرجامی داره!
‎با صدای مامان از جا پریدم؛ لحن نگرانش عاشقی رو از سرم پروند.
‎از اتاق بیرون رفتم و تو حیاط پیداش کردم؛ چادر نماز به سر وسط حیاط ایستاده بود و هیکل سنگینش رو پیچ وتاب می داد.
‎به چشم های نگرانش خیره شدم و پرسیدم:
‎-چی شده؟!
‎یکی پشت دستش کوبید و گفت:
‎-الان یک ساعته امید رو فرستادم نون بگیره اما هنوز برنگشته!
‎به ساعت مچیم نگاه کردم و متعجب پرسیدم:
‎-این موقع شب فرستادیش؟!
‎غصه دار نگاهم کرد:
‎-چه می دونم مادر، خودش گفت برم نون بگیرم!
‎چشم هام گشاد شدند:
‎- خودش گفت؟ یعنی چی که خودش گفت؟!
مادر ساده ی من…
ما وقتی کارمون گیر بود هم امید راضی نمی شد کاری برامون انجام بده؛ حالا به خواست خودش رفته بود نون بگیره؟
به مامان که به نظر می رسید به شدت مضطربه، نگاه کردم و گفتم:
-نباید می فرستادیش! نون خریدن رو بهونه کرده تا بره بیرون.
لب هاش آویزون شدند:
-حالا چی کار کنم؟رفتم تا سر کوچه اما ندیدمش. این پاهای وامونده بیشتر نبردنم!
دوباره به ساعت مچیم نگاه کردم؛ از نه و نیم گذشته بود. گفتم:
-بذار زنگ بزنم به امیر حسین. خودم نمی تونم این موقع برم بیرون.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها